- مجذوب شدن
شیفته شدن، مفتون گشتن، دل باخته شدن، واله گشتن
معنی مجذوب شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(نَ / نِ، نِ / نَ دَ)
لغت نامه دهخدا
پاسخ داده شدن. پاسخ شنیدن و قبول کردن، در تنازعی لفظی، بی دلیل ماندن در برابر خصم. بی پاسخ ماندن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در مناظره مغلوب شدن
(شَ / شِ هََ تَ)
لغت نامه دهخدا
خسته شدن. جراحت دیدن. زخم برداشتن. زخمی شدن: خوارزمشاه مجروح شده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 356). دست تعدی دراز کرده میسر نشد بضرورت تنی چند را فروکوفت مردان غلبه کردند و بی محابا بزدند و مجروح شد. (گلستان)
افگارشدن و نیک کوفته شد و پای راست افگار شد چنانک یک دوال گوشت و پوست بگسست (تاریخ بیهقی) زخمی شدن
انتخاب شدن برای اجرای مهمی: (من بنده بدان رسالت مندوب ... شدم) (نفثه المصدور. چا. یز. 31- 30)
کارکشته شدن، آزموده شدن، کارآزموده شدن، باتجربه شدن، تجربه دار شدن، ماهر شدن، کارآمدگشتن، متبحر شدن
متقاعدشدن، راضی شدن، قبول کردن، پذیرفتن
آشفته شدن، پریشان شدن، مشوش شدن
تارومارشدن، سرکوب شدن، قلع وقمع شدن، مضمحل شدن، مغلوب شدن
متضاد: فتح کردن، چیره شدن، فاتح شدن
متضاد: فتح کردن، چیره شدن، فاتح شدن
گماشته شدن، نصب شدن، پست گرفتن
وادارشدن، ملزم شدن، ناگزیر شدن، اجبار شدن
عیبناک شدن، عیب دار شدن، آهمند شدن، ناقص شدن
غضب شدن، مورد غضب قرار گرفتن
شکست خوردن، مقهور شدن، منهزم شدن، منکوب شدن، بازنده شدن، باختن
متضاد: پیروزشدن، تسلیم شدن، مجاب شدن
متضاد: غالب آمدن، غالب شدن
متضاد: پیروزشدن، تسلیم شدن، مجاب شدن
متضاد: غالب آمدن، غالب شدن
بیمناک شدن، متوحش شدن، هراسان گشتن، سراسیمه شدن، وحشت کردن، به وحشت افتادن
نمدارشدن، نم شدن، نمگین شدن، نمناک گشتن، نمورگشتن، رطوبت دار شدن
متضاد: خشک شدن
متضاد: خشک شدن
معتکف شدن، گوشه نشینی اختیار کردن، مقیم شدن (در عتبات عالیات)
زخمی شدن، زخم برداشتن، جراحت برداشتن، زخمدار شدن، مصدوم شدن، ریش شدن، جریحه دار شدن، فگار شدن
دیوانه شدن، خرد باختن، مخبط شدن، شیدا شدن
متضاد: عاقل شدن
متضاد: عاقل شدن
شمرده شدن، به حساب آمدن، به شمار آمدن، قلمداد شدن، تلقی شدن
